یاد اون اوایل بخیر
بعد چند ماه شایدم چند سال تلاش و کوشش مداوم یکی به رومون نگا میکرد . باید چندبار به بابا مامانمون میگفتیم تا آسین واسمون بالا بزنه . اونم تازه اگه رومون میشد !!!
بچه بودیم دیگه
ولی الآن دیگه فرق کرده
همه با یه نگاه عاشق میشن . دل میبندن و زندگی رو شروع میکنن . جالب اینجاست که به همون زودی هم تموم میشه . نفرت نفرت نفرت
اون موقع ها جلو گنجشکا و کبوترا یکم نون خورد میکردیم با دلو جون میخوردن
اما الآن پرنده ها که چه عرض کنم ؟ گربه هام جوری نیگامون میکنن انگار طلبکارن
دلهای بزرگ قلبارو کوچیک کرده بود . هر قلبی شمعش واسه یه نفر میسوخت
هه هه ه ه ه .....
الآن دیگه ماشالله چراغونی کردن دلارو در حد اعلا
و این نیز بگذرد ..........
|